لیلا حجاری؛ دکتر علی تقی زاده
چکیده
وقتی واقعیت نمیتواند بر محور خود استوار باشد، ممکن است وانمودهها جایگزین آن شوند، توهماتی که در گذر زمان انسان را در آنچه ژان بودریار دنیای «فراواقع» مینامد، گرفتار میکند، دنیایی که فرار از آن عمدتاً غیرممکن است. زمانی که انسان از حس واقعیت تهی شود، به سوی نابودی خود اغوا میشود. حرکت شخصیت ریچارد سوم در نمایشنامهای ...
بیشتر
وقتی واقعیت نمیتواند بر محور خود استوار باشد، ممکن است وانمودهها جایگزین آن شوند، توهماتی که در گذر زمان انسان را در آنچه ژان بودریار دنیای «فراواقع» مینامد، گرفتار میکند، دنیایی که فرار از آن عمدتاً غیرممکن است. زمانی که انسان از حس واقعیت تهی شود، به سوی نابودی خود اغوا میشود. حرکت شخصیت ریچارد سوم در نمایشنامهای به همین نام از ویلیام شکسپیر به سمت اوج قدرت از هنر وانمودگی او میگذرد تا به آنچه در زندگی واقعی نمیتواند داشته باشد دست یابد. مهارتهای بازیگری ریچارد در تظاهر به بیگناهی، همزمان با پنهان کردن شرارت خود، فن سخنوری متقاعدکنندهاش در رفع سوء ظن دیگران، و قتلهای متعددی که به سمت قدرت انجام میدهد او را در هزارتویی فراواقعی گرفتار میکند که به تعبیر بودریار هیچ گریزی از آن ممکن نیست. ریچارد سوم در جنگ قدرتی سرگیجهآور اغوا میشود که او را به ویرانی خویش میکشاند. در این راستا، این مقاله تلاش دارد شخصیت ریچارد سوم را در پرتو نظریات بودریار و چگونگی ارائه مفاهیم وانمودگی و اغواگری مورد بررسی قرار دهد تا توضیح دهد که چگونه ضدقهرمان شکسپیر قربانی حلقهای خودساخته از اغوا و فراواقعیت میشود که منجر به سقوط او میگردد.